پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

اولین روز مهد

سلام سلام. بالاخره پسرک شیرین زبونم رو مهد کودک ثبت نام کردم.اگه یادتون باشه تو پستای قبلی نوشته بودم که میخوام از اول اسفند اسمش رو مهد بنویسم .برای رزرو باید 2 ماه زودتر میرفتیم .برای همین به همراه آقا پارسا و مامان نورا رفتیم به مهد .پارسا جونم رو فرستادم سمت وسایل بازی تا ببینیم چی کار میکنه.اولش گفت مامان(البته منظور از اولش 1 دقیقه اول است) باهم سمت اتاق بازی رفتیم.خاله پروانه که مربیشون بود به من اشاره کرد که برو تا ببینیم چی کار میکنه.رفتن هماناو فراموش کردن من هم همانا پارسا انقدر از اون اتاق و وسایلا خوشش اومده بود که اصلا سراغی از من نگرفت.نیم ساعت بعدکه رفتم دنبالش چسبید به خاله پروانش و گفت بازی .هم خیلی ناراحت شدم و ه...
4 دی 1392

یلدای 92

یلدا؛دختر سیاه موی بلندبالا؛یادگار نام وطن؛میوه پاییزایران و عروس زمستان؛شنبه شب مهمان شماست.اورا بر سر سفره مهربنشان وبانسل فرداپیوندش ده وایرانی بودن خود را فراموش نکن. یلدایت مبارک. سلام دوستای خوبم. یلدا بر همه مبارک.ما امسال هم مثل سال گذشته خونه خاله نوشین اینا دعوت بودیم.خیلی خیلی خیلی زحمت کشیده بود .دستش درد نکنه. اینم پارساجونم در یلدای 91 و92: واما چندتا تیپ زمستونی از پسرم باکلاه و شالی که خودم وقتی مدرسه میرفتم بافته بودم. ...
2 دی 1392

23 ماهگی گل پسرم

سلام سلام.من اومدم با یک عالمه عکس از پسر کوچولوی دوست داشتنی خودم. این روزها پارسا جونم خیلی عاقل ترو شیطون تر از قبل شده و خیلی خیلی واضح تر از قبل حرف میزنه و دیگه تقریبا به طور کامل جمله میگه.هنوز هم خیلی به تنهایی بازی نمیکنه و حتما باید موقع بازی کسی کنارش باشه و این خیلی بده چون من وقتی از سرکار میام فقط باید کنارش بنشینم و به هیچ کاریم نمیرسم.تصمیم داشتم بعداز عید سرکارنرم تا بیشتر به پسرم برسم ولی بعداز مشورت با همسرم به این نتیجه رسیدیم که فعلا کاررو ادامه بدم برای همین امروز رفتم به چند تا مهدکودک سر زدم که رزرو کنم تا هم مامان جونم یک کم استراحت کنه و هم پارسا ارتباط برقرار کردن با بچه هارو یاد بگیره .آخه چون اطراف ما بچه خی...
12 آذر 1392

دومین محرم پارسا

پسرکم در محرم امسال هم یاد گرفته بود سینه بزنه و هم زنجیر.ولی بیشتر توی کالسکه.وقتی پیاده میشد یک کم میترسیدو همینجور نگاه میکرد.در هر صورت عزاداریت قبول باشه پسرم. اینم آقا پارسا در عاشورای دو سال متوالی:   اینم مراسم شام غریبان پسرم که تمام شمعهارو می خواست فوت کنه: ...
24 آبان 1392

محرم

ای کوی تو سرمنزل مقصود حسین ای از تو  خداو خلق خشنودحسین از بهر شفاعت گنه کاران کیست؟ محبوب تراز تو پیش معبود حسین بازم محرم اومد...یا حسین من وپارسا فرارسیدن ماه محرم رو به همه دوستامون تسلیت میگیم. ...
24 آبان 1392

ورود به 22 ماهگی

سلام سلام .مااومدیم با تاخیر زیاد .پارسا جونم ببخشید ,الان یک ماهه که نتونستم بیام به وبت سر بزنم.آخه ماشالا اینقدر شیطون شدی که تو خونه اصلا نمیتونم کامپیوتررو روشن کنم سکار هم انقدر سرم شلوغه که وقت سر خاروندن هم ندارم.توی این یک ماه ما عید قربان وعید غدیر وروز کودک رو داشتیم که با تاخیر بسیار زیاد به همه تبریک میگم. پسرم ماشالامردی شدی برای خودت.دیگه کم کم جمله میگی.آخر هر مصراع شعر یه توپ دارم قلقلیه رو میگی.تو همه کارای خونه کمک میکنی.وقتی دعوات میکنم اول قهر میکنی.اما بعدانقدر عشوه میای وناز میکنی که ادم نمیتونه جلوی خندش رو بگیره.رقصیدنت خیلی کامل تر وقشنگ تر شده.فقط بزرگترین عیبت اینه که اصلا حتی یک ثانیه هم خودت تنها بازی نمیکن...
17 آبان 1392

سومین شمال سال 92

توی هفته دوم مهر دوباره تصمیم گرفتیم بریم شمال اما اینبار با دوستامون.مثل اینکه مسافرت تنهایی رو بیشتر دوست داری چون ایندفعه یک کم بهونه می گرفتی .ولی در کل خوب بود و بازم بهت خوش گذشت.   این دوستت اشکینه که هرکاری میکردم صداش میکردی نی نی: ایندفعه سوار اسب هم شدی که خیلی دوسش داشتی و هی نازش میکردی بهش با عشوه میگفتی نازززززززززززززززززی                                    همیشه شاد باشی عزیزم   ...
15 مهر 1392

دومین شمال سال 92

سلام سلام دوست جونا... چطوره حال شما.... ما اومدیم با عکسای جدید پسری. هفته آخر شهریور تصمیم گرفتیم که سه تایی بریم شمال تا کلی خوش بگذرونیم.خیلی خوش گذشت.مخصوص به پارسا. جای همتون خالی.یک عالمه از پارسا عکس انداختم . یه عکس تاریخی هم توی آتلیه پارک تفریحی ازش انداختم که خیلی خیلی دوستش دارم. این شما و این هم عکسها: این عکس موقع رفته .نزدیک تونل کن توقفی داشتیم برای خوردن آش و میرزا قاسمی .دلتون نخواد خیلی خوشمزه بود .پارسا هم خیلی دوست داشت. اینجا هم محوطه جایی که بودیم که پارسا خیلی دوست داشت و کلی بازی کرد: پسرم از ذوقش قر می داد و راه میرفت: پارسا دریارو خیلی خ...
15 مهر 1392

یک روز تعطیل

سلام سلام . ما اومدیم با پارسا جونم بعداز کلی تاخیر.بابت تاخیرمون ببخشید. آخه 4 شهریور چشممو لیزیک کردم و نمی تونستم بیام نت و مطالب رو به روز کنم . اما الان اومدیم با کلی عکس.پسرم به سلامتی 20 ماهش تموم شد و وارد 21 ماهگی شد .الان من 21 ماهه که زیباترین فرشته خدا رو در اغوش دارم .هرروز می بوسمش و بوش میکنم و لذت می برم و بابت این نعمت بزرگ خدارو شکر می کنم.دایره لغات پارسا خیلی کامل شده دیگه کم کم داره کلمات رو کنار هم میزاره تا جمله بسازه . اولین جمله دو کلمه ای پارسا جونم توی 21 ماهگی بود که گفت :  ((بیا بشین)). خیلی آقاتر از قبل شده. دیگه پسرم داره مرد میشه . اینم عکسای پارسا در یک روز تعطیل که رفتیم به پارک لاله: ...
26 شهريور 1392