پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

عشق مامان

سلام دوست جونا. من اومدم با عکسهای جدید از پسرم.پارسا جونم دیگه برای خودش مردی شده.به راحتی سینه خیز میره.با کمی تلاش چهاردست و پا میره.یه کم نانای بلد شده.سومین و چهارمین مرواریدش به ترتیب در تاریخ ٢٠مهر و ٥ آبان در اومده.کلمات ددددددددددددددد  و   بابابابابابابابابابابابا      و به به به به به به به          رومیگه.عاشق بازی با سیمه. با روروئکش به همه جا میره.از حالت خوابیده خوش بلند میشه و میشینه.اگرم لب مبل یا میز بگذارمش می تونه بایسته. الهی که مامان فدات بشه با این ژست های نازت.اینجا پسر قشنگم از حموم اومده: چندروز پیش ر...
8 آبان 1391

روز کودک

                                                        روز کودک مبارک پسرم روزت مبارک .روز کودک ما مهمون داشتیم.ایلیا با مامان وباباش اومده بودن خونمون.منم برای دو تافرشته قشنگ دو تاکادوی کوچولو خریدم.ایلیا وقتی کادوش رو باز کردو دید ماشینه خیلی خوشحال شدو بازی کرد ولی پارسا جونم خیلی ذوق نکرد. اینم عکسای دو تا فرشته:     بچه ها در حال باز کر...
8 آبان 1391

وقتی پارسا دختر میشه

وقتی که من حامله بودم سونوگرافی به اشتباه فرشته کوچولوی مارو گفته بود که دختره.برای همین مامانی نورا براش یه عالمه لباس دخترونه خریده بود.اما وقتی فهمیدیم فرشته ما یه آقا پسره قشنگه لباسهارو جمع کردیم و دوباره از اول مامانی نورا براش زحمت کشید.چندروز قبل تصمیم گرفتم یکی از اون لباسهارو تنش کنم ببینم چه شکلی میشه که دیدم وای خدای من حتی اگر دختر بود هم مثل الان زیبا بود.البته بگما وقتی لباسارو تنش کردم بهش خیلی برخورد وهمش جیغ می کشید و لباس رو می خواست در بیاره و نمی ذاشت که گل سر هم داشته باشه.فکر کنم خیلی از دست مامان ناراحت شد و به غیرتش برخورد. وقتی پارسا دختر میشه:   پارسا جونم ناراضی از دختر شدن: ال...
20 مهر 1391

عکسای نه ماهگی

وای خدا جون چقدر ماشالا پسرم بزرگ شده. این اولین لباسی بود که پارسا وقتی به دنیا اومد و اومدیم خونه تنش کردیم.قربون اون قدت بشم من مامانی: چندروز پیشا رفته بودیم خونه بیتا جون (دختر عمه مامان).به پارساخیلی خوش گذشت .یه عالمه هم عکس انداختیم از پسری:    از دست این مامانم.ببینید چی کار کرده.داره منو می پزه...............    اینجا هم مامانم اینا می رقصیدن و من خوشحال بودم........ دیگه از رقصشون حوصلم سر رفت میخوام برم رو زمین............ اینجا هم خونه دختر عمه خودمه................. واما پارسا با لباس نو: پارسا جونم آب ب...
20 مهر 1391

عکسهای هشت ماهگی پسری

وای خدا شکرت بابت این همه نعمت و این پسر زیبا. این عکس اولین عکس ٣*٤ پسرمه.برای پاسپورت گرفتیم.فدات بشم عزیزم که انقدر آقانشستی و عکس انداختی: عکسهای هنری خاله پردیس از موضوع هنری پارسا: عافیت باشه پسر گلم.ایشالا حموم دامادیت عزیزم:   اینم پارسا ودوستش (پارسا طلاو ایلی بلا) واماوقتی پارسا آقاتر از همیشه میشه:                              ماشالا یادتون نره دوست جونا   ...
1 مهر 1391

عکس جدید

پارساجونم آقا شده . مثل گل باغا شده.پارسای مامان خیلی دوست دارم.اینم چندتا عکس از گل پسرم: پارسای متعجب:     پارسا درحال خوردن: پارسا درزندان: پارسا در کشو: پارسا آماده برای رفتن به عروسی: وپارسا خوشحال از نظرات شما دوستای خوب:                      قربون اون خندت بشم من عزیزم.   ...
17 شهريور 1391

پارسای من

اینم چندتا عکس جدید از پسر قشنگم: اینجا پسرم داره خنده بازار میینه: واینجا آرم خنده بازار رو زدن و تموم شد. پارسای مامان داشت برنامه چراو چیه می دید که مامان یواشکی ازش عکس گرفت. فدای اون توجهت بشم من عزیییییییییییییییییییزم. واما نمای نزدیک صورت زیبای پارسا: ...
25 مرداد 1391

عکس های جدید پارسا

سلام  سلام  دوست جونا .ما اومدیم با عکس جدید: پارسا جونم دیگه داره مردی می شه برای  خودش .هرروز کارهای جدیدتری یاد میگیره و من و باباش از خوشحالی همش بوسش می کنیم .البته بگما همه کاراشو اول مامانی نورا می بینه؛ار پشت تلفن برای من تعریف میکنه و من ضعف میکنم براش. پارسای من یاد گرفته که دست دسی کنه.سرسری می کنه.دیگه به راحتی غلت می زنه و سرجاش دور درجا میزنه.می تونه به راحتی دمر بخوابه.به وعده های غذاییش(البته با اجازه خانم دکتر)  زرده تخم مرغ و خوردن میوه و ماست هم اضافه شده که ماشالا همه روهم دوست داره.اگه چیزی رو ازش بگیریم جیغ می زنه. صبح که می شه دنبال من و باباش گریه می کنه.غریبه و آشنارو از هم تشخیص می...
13 مرداد 1391

آخرین روزهای خانه داری مامان

 چقدر زود تموم شد! ٦ ماه مرخصیم رو میگم. ٦ ماه از بهترین روزهای زندگیم که کنار همسرم در خدمت باارزشترین هدیه خدا بودم.از فردا باید برم سرکار و نوگلم رو کمتر می بینم. امیدوارم بتونم تحمل کنم.آخه خودتون می دونید که من پاسارو چقدر دوست دارم..................... ولی باید دیگه خودمو آماده کنم.پارساروهم همینطور.آماده برای اینکه هشت ساعت در روز رو از هم دور باشیم.از فردا که برم سرکار قند عسل رو مامانی نورا نگه میداره. البته به خاطر پیشی ناز خاله پردیس که تو خونشونه.مامانی نورا میاد خونه ما.اینطوری بهترم هست چون پسری اتاق خودش رو خیلی دوست داره و سرش گرم میشه.مخصوصا با نقاشیهای روی دیوار. حالا چند تا عکس براتون می گذارم از گل پسرم که ...
9 تير 1391