پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

اوشون فشم

سلام سلام با کلی تاخیر: تعطیلات خرداد به همراه خاله اینا رفتیم به اوشون فشم.جای همتون خالی. به پارسا که خیلی خوش گذشت.حسابی هرکای دلش خواست کردو بازی کرد.البته بگما برگشتنه به ترافیک شدید جاده خوردیم .ولی چون پارسا اذیت نشد ماهم اذیت نشدیم. اینم عکسهای اون روز پارسا: ...
3 تير 1393

اولین تا’تر من

درروز 28 اردیبهشت سال 93 پارسا جونم اولین نمایش زندگیش رو به همراه مامان نورا رفت.خاله نسرین(خاله مامان)  که خودش در حوزه هنری است برای پارسا یک صندلی vip در ردیف جلو در نظر گرفته بود برای همین پارسا از دیدن تاءتر بیشتر لذت برده بود چون جلوی جلو بود. از مامان مهربونم و خاله عزیزم که تدارک تفریح کردن پارسا رو دیدند واقعا ممنونم. اینم عکسای اون روز:   اینم پارسا پشت میز خاله نسرین در حال ریاست: ایشالا همیشه بهت خوش بگذره پسرم. ...
8 خرداد 1393

روز پدر

روز پدر را به همه پدران به خصوص بابای خوب خودم و همسرعزیزم که بهترین بابای دنیاست برای پارسا جون تبریک می گم.   ...
25 ارديبهشت 1393

اولین شمال 93

امسال به همراه خانواده بابا مجتبی یک مسافرت دوروزه به شمال داشتیم و مهمان خونه خاله نرگس(خاله بابا) بودیم که خیلی خیلی زحمت کشیدند.پارسا مثل همیشه ازدیدن دریا خیلی خیلی ذوق زده شده بود.لب ساحل خیلی بهش خوش گذشت .هرکاری که می خواست کرد.وقتی بردیمش خونه تا توی گوشهاش هم شن بود. توی این سفر پارسا برای اولین بار سوار تله کابین هم شد که خیلی خوشش اومده بود و وقتی پیاده شدیم یک نفس می گفت : (دوبایه) به تله کابین هم می گفت: (هلکوپتر) اینم عکسای پسرم در شمال: فدای اون خندهات عزیزم: اینم عکسهای تله کابین: ...
25 ارديبهشت 1393

اولین باغ وحش

سلام سلام. ما اومدیم با عکسای جدید: پسرم در تاریخ 17 اردیبهشت برای اولین بار به همراه مامان نورا به باغ وحش رفت.البته من سعادت نداشتم همراهشون باشم .آخه سرکار بودم.ولی مثل اینکه بهشون خیلی خیلی خوش گذشته بود و پارسا ازدیدن حیوانات خیلی ذوق زده شده بود.از اون روز همش فیلم های باغ وحش رو میزاره و تماشا میکنه .اسم همه حیوانات رو هم کامل تر یاد گرفته.فدای اون هوشت بشم عزیزم.دست مامان نورا درد نکنه که انقدر برات وقت میذاره. اینم مراسم ناهار در وسط دریاچه: ایشالا همیشه شادو خوشحال باشی پسرم.   ...
25 ارديبهشت 1393

یک روز خوب با یک دوست خوب

٤ شنبه گذشته ایلیا جونم به همراه مامان و باباش مهمون خونمون بودن.خیلی به بچه ها خوش گذشت و برای اولین بار بدون هیچ دعوایی با هم یک عالمه بازی کردند.آخه بعضی وقتها شیطون گولشون میزد و یک کم با هم دعواشون می شد و لی خدارو شکر اینبار بر شیطون غلبه کردند. ایشالا که همیشه همه بچه ها شادو خوشحال باشند. خیلی دوستتون دارم عزیزای من.   ...
8 ارديبهشت 1393

روز مادر93

وقتی چشم به جهان گشودم قلب کوچکم مهربانی لبخندو نگاهت را که پراز صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبایی بر چهره ات نشست و دنیایت سبز شد و با گریه ام دلت لرزیدو طوفانی گشت.از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پر مهرو محبت است که اجساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم روزت مبارک. امسال سومین سالی بود که به خاطر وجود پر مهرت پسرکم کلمه مقدس مادر شامل حالم می شد.خدایا به خاطر اینکه من رو لایق این کلمه دونستی مچکرم. روز مادر رو به همه مادرها مخصوصا مادر خودم که واقعا زحمت پارسا رو کشیده تبریک می گم. اینم آقا پارسا در حال رفتن به خونه مامان بزرگاش برای تبریک روز مادر: ...
8 ارديبهشت 1393

کوتاهی مو

سلام سلام. 20 فروردین پسرم برای بار دوم به آرایشگاه رفت و واقعا مثل یک مرد خودش روی صندلی نشست و اجازه داد تا عموی آرایشگر موهاش رو مرتب کنه.پسرم خیلی ازت ممنونم که انقدر حرف های مامان رو گوش می دی و توی همه کار ها همکاری می کنی. دوست دارم یه عالمههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه پارسا قبل از کوتاهی: پارسا درحال کوتاهی: واما نتیجه کار در ادامه مطلب:   اینم پسر خوشگل خودم که انقدر بازی کرد تا خودش خوابش برد: ...
24 فروردين 1393

13 به در

امسال 13 به در با خاله نوشین اینا و خاله نسرین اینا(خاله مامان) رفتیم به کردان .خیلی خوش گذشت ولی خیلی خیلی سرد بود .برای همین من مجبور شدم هرچی دارم تن پارسا بکنم تا یه وقت خدایی نکرده پسرم سرما نخوره. اینم عکسهای 13 به درمون که پسرم مثل همیشه آقا بود:   ...
24 فروردين 1393

مسافرت عید

اینم عکسای مسافرت عیدمون که به همراه دو تا از دوستامون رفتیم .خیلی خوب بود .پارسا هم خیلی پسر خوبی بود . خنده پسرم اینجا به خاطر اینه که نوشابه ریخت روی باباش.قربون اون خنده هات بشم من. اینجا هم سوار کشتی شدیم تا بیایم بندر.پارسا از کشتی خیلی خوشش اومده بود: نو راه برگشت نزدیکای صبح رسیدیم به یزد.برای خوردن صبحانه به هتل صفائیه رفتیک که خیلی عالی بود و بعداز اون هم رفتیم یکی از جاهای دیدنی یزد رو دیدیم: ا ینجا هم نزدیکیهای تهرانه که دیگه پارسا خسته شده بودو توماشین برعکس بود:   ...
18 فروردين 1393