پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

دومین محرم پارسا

پسرکم در محرم امسال هم یاد گرفته بود سینه بزنه و هم زنجیر.ولی بیشتر توی کالسکه.وقتی پیاده میشد یک کم میترسیدو همینجور نگاه میکرد.در هر صورت عزاداریت قبول باشه پسرم. اینم آقا پارسا در عاشورای دو سال متوالی:   اینم مراسم شام غریبان پسرم که تمام شمعهارو می خواست فوت کنه: ...
24 آبان 1392

محرم

ای کوی تو سرمنزل مقصود حسین ای از تو  خداو خلق خشنودحسین از بهر شفاعت گنه کاران کیست؟ محبوب تراز تو پیش معبود حسین بازم محرم اومد...یا حسین من وپارسا فرارسیدن ماه محرم رو به همه دوستامون تسلیت میگیم. ...
24 آبان 1392

ورود به 22 ماهگی

سلام سلام .مااومدیم با تاخیر زیاد .پارسا جونم ببخشید ,الان یک ماهه که نتونستم بیام به وبت سر بزنم.آخه ماشالا اینقدر شیطون شدی که تو خونه اصلا نمیتونم کامپیوتررو روشن کنم سکار هم انقدر سرم شلوغه که وقت سر خاروندن هم ندارم.توی این یک ماه ما عید قربان وعید غدیر وروز کودک رو داشتیم که با تاخیر بسیار زیاد به همه تبریک میگم. پسرم ماشالامردی شدی برای خودت.دیگه کم کم جمله میگی.آخر هر مصراع شعر یه توپ دارم قلقلیه رو میگی.تو همه کارای خونه کمک میکنی.وقتی دعوات میکنم اول قهر میکنی.اما بعدانقدر عشوه میای وناز میکنی که ادم نمیتونه جلوی خندش رو بگیره.رقصیدنت خیلی کامل تر وقشنگ تر شده.فقط بزرگترین عیبت اینه که اصلا حتی یک ثانیه هم خودت تنها بازی نمیکن...
17 آبان 1392

سومین شمال سال 92

توی هفته دوم مهر دوباره تصمیم گرفتیم بریم شمال اما اینبار با دوستامون.مثل اینکه مسافرت تنهایی رو بیشتر دوست داری چون ایندفعه یک کم بهونه می گرفتی .ولی در کل خوب بود و بازم بهت خوش گذشت.   این دوستت اشکینه که هرکاری میکردم صداش میکردی نی نی: ایندفعه سوار اسب هم شدی که خیلی دوسش داشتی و هی نازش میکردی بهش با عشوه میگفتی نازززززززززززززززززی                                    همیشه شاد باشی عزیزم   ...
15 مهر 1392

دومین شمال سال 92

سلام سلام دوست جونا... چطوره حال شما.... ما اومدیم با عکسای جدید پسری. هفته آخر شهریور تصمیم گرفتیم که سه تایی بریم شمال تا کلی خوش بگذرونیم.خیلی خوش گذشت.مخصوص به پارسا. جای همتون خالی.یک عالمه از پارسا عکس انداختم . یه عکس تاریخی هم توی آتلیه پارک تفریحی ازش انداختم که خیلی خیلی دوستش دارم. این شما و این هم عکسها: این عکس موقع رفته .نزدیک تونل کن توقفی داشتیم برای خوردن آش و میرزا قاسمی .دلتون نخواد خیلی خوشمزه بود .پارسا هم خیلی دوست داشت. اینجا هم محوطه جایی که بودیم که پارسا خیلی دوست داشت و کلی بازی کرد: پسرم از ذوقش قر می داد و راه میرفت: پارسا دریارو خیلی خ...
15 مهر 1392

یک روز تعطیل

سلام سلام . ما اومدیم با پارسا جونم بعداز کلی تاخیر.بابت تاخیرمون ببخشید. آخه 4 شهریور چشممو لیزیک کردم و نمی تونستم بیام نت و مطالب رو به روز کنم . اما الان اومدیم با کلی عکس.پسرم به سلامتی 20 ماهش تموم شد و وارد 21 ماهگی شد .الان من 21 ماهه که زیباترین فرشته خدا رو در اغوش دارم .هرروز می بوسمش و بوش میکنم و لذت می برم و بابت این نعمت بزرگ خدارو شکر می کنم.دایره لغات پارسا خیلی کامل شده دیگه کم کم داره کلمات رو کنار هم میزاره تا جمله بسازه . اولین جمله دو کلمه ای پارسا جونم توی 21 ماهگی بود که گفت :  ((بیا بشین)). خیلی آقاتر از قبل شده. دیگه پسرم داره مرد میشه . اینم عکسای پارسا در یک روز تعطیل که رفتیم به پارک لاله: ...
26 شهريور 1392

دماوند

توی ماه مبارک رمضان ما سه تا تعطیلات آخر هفته رو به دماوند رفتیم خیلی خیلی خوش گذشت مخصوصا به پارسا جونم چون اونجا هرکاری که دلش می خواست میکرد .همش بالا سر استخرش بود و بازی میکرد البته هفته اول کمی میترسید توی آب بشینه اونم فکر کنم به خاطر سردی آب بود .هفته دوم خیلی بازی کرد و هفته سوم به استخر خودش اکتفا نکرد و به سراغ استخر ما اومد.هندونه .بستنی و تمام چیزهایی رو که توی خونه من بهش میدم بخوره آزادانه می خوردو روی لباسش می ریخت. به تمام سنگهای اونجا دست میزد بدون اینکه کسی بهش هی گوشزد کنه که دستت کثیف میشه.توی حیاط پوشک نداشت.هرساعتی هم میخواست می خوابید و خلاصه خیلی آزاد بود. قربون اون خندهات بشم .ایشالا تمام لحظه های زندگیت برات م...
13 مرداد 1392

تولد ایلیا جونم

٢٦ تیرماه تولد ٢ سالگی ایلیا جون بود البته تاریخ اصلی ٣١ تیر بود ولی به خاطر دلایلی خاله مهناز چندروز جلوتر مارو دعوت کرد. خیلی خوش گذشت دست خاله مهناز درد نکنه.اونجا ٣ تا نی نی ناز بودن .داماد مجلس ایلیا .پارساو یک ایلیا دیگه .بچه ها با هم بازی میکردن البته بین بازیها دعوا هم میکردن مخصوصا ٢ تا ایلیای ناز. خاله جونی تولدت مبارک ایشالا تولد ١٢٠ سالگیت با موفقیت های روز افزون:   ...
13 مرداد 1392