پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

13 به در

13 به در امسال رفتيم با خالم اينا و مامان نورا اينا به يك باغ توي كرج كه متعلق بود به خاله نوشين توي تعطيلات اين اولين روزي بود كه پارسا از صبح تا شب خيلي آقا و خوش اخلاق بود .آخه هم سرما خوردگيه طولانيش خوب شده بود و هم دندون هشتمش جوانه زده بود. هشتمين مرواريدت مبارك پسرم.   الهي من فداي اون خنده هات بشم عزيزم. توي اين مدت پارسا خيلي به من چسبيده بود منم به بودن توي خونه و در كنارش بودن دوباره عادت كرده بودم .اولين روز بعداز تعطيلات خيلي بهم سخت گذشت عزيزم.اما فعلا چاره اي نيست.......... ...
24 فروردين 1392

ورود به 15 ماهگی واولین قدم های مستقل

سلام  دوستای خوبم. من و پسرم با عکس و کارای جدید اومدیم .توی این روزهای آخرسال به یک نامزدی دعوت شدیم که با اینکه پارسا جونم تب داشت وسرماخورده بود فکر کنم بهش خوش گذشت چون به محض اینکه رسیدیم دست از نق زدن کشید و همش دست منو میگرفت و میرفت درست اون وسط نانای میکرد.همه هم داشتن براش ضعف میکردن. الهی فدات بشم زیبای من. پارسا آماده برای رفتن به نامزدی:       واما از راه رفتن پسرم بگم که درتاریخ 91/12/17 به هوای دوستش ایلیا راه افتاد.البته من خیلی می ترسیدم.هنوزم یک کم میترسم که نکنه یک وقت بخوره زمین.برای همین همش دنبالش بودم و هستم.اما الان دیگه کامل راه افتاده و خودش هم از این بابت ...
24 اسفند 1391

اولين اصلاح

موهاي پارسا خيلي بلند شده بود دوست داشتم موهاش رو بلند كنم ولي چون خيلي نامرتب بود تصميم گرفتم كه اول مرتبش كنم تا قشنگ بلند بشه. شنيده بودم كه بچه ها توي آرايشگاه گريه مي كنند و نميشه به راحتي موهاشون رو كوتاه كرد.براي همين تصميم گرفتم شوهر خالم موهاش رو كوتاه كنه كه قبلا تجربه داشته.اما چشمتون روز بد نبينه پسر شجاع من با اينكه توي خونه بوديم و همه دورش بوديم و با اينكه شوهر خالم رو خيلي دوست داره و باهاش خيلي بازي ميكنه انقدر گريه كرد.انقدر گريه كرد كه به هق هق افتاده بود نميشد اصلا آرومش كرد .اما بالاخره در تاریخ ٩١/١١/١٦برای اولین بارموهاش كوتاه شد. اينم عكساي پسرم با موي بلند.درحال گريه و فرار. ودر نهايت با موي كوتاه در خواب: ...
1 اسفند 1391

13و14ماهگي پسرم

سلام سلام.ما اومديم دوباره.آقا پارساي ما يك بزرگ مرد كوچك شده. خيلي كاراي جديد ياد گرفته .توي اين دوماه ميتونه به سرعت نور درو ديواررو بگيره و راه بره و چند قدم به تنهايي راه بره.وقتي براش كتاب مي خونم و عكساش رو نشونش ميدم ؛بعدش كه راجع به  عكسا ازش مي پرسم انگشت كوچولو و قشنگش رو روي عكس مي ذاره و به من نشون ميده.بازي حلقه هاي رنگي رو به راحتي انجام ميده و ترتيبش رو هم از بزرگ به كوچيك تقريبا رعايت ميكنه.وقتي اسم وسايل خونه رو مي برم با اشاره به من نشون ميده مثل لوستر ؛ ساعت ؛ ميز ؛ جيز(بخاري) ؛تابلوي گل ؛ تابلوي پارسا ؛ الو(تلفن) ؛ ناناي(تلويزيون) و.... از ماشينش خودش بالا و پايين ميره و خودش بلد شده كه پاش رو روي گاز بذاره و را...
30 بهمن 1391

اولین سالگرد نفسم (1)

عزیزم یک سال گذشت  وتوبزرگ و بزرگتر شدی.چقدر دلم برای این روزها,برای شیطنت هاودلبریهات تنگ میشه.پارسال این موقع چقدردلم می خواست که این یکسال زودتموم بشه وپای کوچولوت زودتر خوب بشه و بتونی روی پای خودت بایستی.الان اون لحظه شیرین رسیده و شما روی پاهای خودت به راحتی میایستی.خدارو شکر میکنم به خاطر این همه نعمت و این همه مهربونی که  نمیذاره هیچ بنده ایش ناراحت بمونه. شما الان دیگه برای خودت آقایی شدی.مثل فشنگ چهاردست و پامیری.با کمک از درو دیوار و وقتی که دستت رو بگیریم راه میری .(اما هنوز یکم ازمستقل راه رفتن می ترسی).توی رقصیدن خیلی پیشرفت کردی و مدل رقصیدنت با آهنگهای ایرانی  وخارجی فرق داره.بای بای می...
11 بهمن 1391

پسر 12 ماهه

پارسای من بزرگ شده.پارسای من مرد شده.پارسای من آقا شده.همش 3 روز دیگه مونده به تولد یکسالگیت عزیزم.پیشاپیش تولدت مبارک.ایشالا تولد 120 سالگیت من و بابایی در تدارک یک جشن تولد خوب برای شما هستیم.ایشالا بعداز ماه صفر یعنی 2 هفته دیگه برات تولد می گیریم و با یه عالمه عکس  میایم.اما فعلا چند تا از عکسای قشنگ این ماهت رو میذارم. این شما واین هم پسر یکساله:   وقتی پارسا تصمیم میگیره کاملا ساک اسباب بازیهاشو خالی کنه خونمون اینجوری میشه : پسر من در تخت نوزادیش: بدون شرح: واما پسر کنجکاو: ...
11 بهمن 1391

عکس آتلیه

سلام دوست جونا: پارسا اومدبا عکسای اتلیه.پسرم دو هفته قبل از تولدش با من و باباش به اتلیه رفت و مثل آقاها نشست و عکس انداخت.فدات بشم من که انقدر آقاییییییییییییییییییی. این شما واین هم آقا پارسا: پارسا با تم کریسمس: پارسا با تم شب یلدا: پارسا با تم تولد:     ...
5 بهمن 1391

اولین شب یلدا

امسال بهترین شب یلدای عمرم بود.چون پسر قشنگم در این شب یلدا کنارم بود.همگی خونه خاله نوشین دعوت بودیم.خیلی خلیلی خیلی زحمت کشیده بود,دستش درد نکنه. پارسا هم که دیگه هر شیطونی بلد بود کرد,می خواست به همه چیز دست بزنه واز همه چیز بخوره.الهی فدات بشم من عزیزترینم: ...
11 دی 1391