بای بای پوشک

یکشنبه 22 تیرماه سال 93 اولین شبی بود که پسرم شب جاش خشک بود و رسما دیگه پوشک نشد.

داستان از اینجا بود که من از اول تیرماه به مدت یک ماه مرخصی بدون حقوق گرفتم تا یک کم بیشتر کنار پارسا جونم باشم که واقعا تو این یک ماه به جفتمون خوش گذشت.خیلی خیلی خوب بود تا حدی که واقعا تصمیم گرفتم فقط برای یک مدت کوتاه دیگه کاررو ادامه بدم.تو این یک ماه با پارسا تصمیم گرفتیم که به هم کمک کنیم تا با پوشک خداحافظی کنیم و برخلاف تصورم که از این قضیه برای خودم یک غول ساخته بودم  خیلی خیلی پارسا قشنگ همکاری کرد.از 15 تیرماه پارسا رو توی خونه باز گذاشتم و تند تند توالت رو بهش یادآوری کردم تا اینکه کم کم خودش بهم گفت و من هم با اطمینان در طول روز باز و شبها پوشکش می کردم.(البته بگما 2 دفعه خرابکاری کرد که یک دفعه در آشپزخانه بود و شستنش راحت و بار دیگر در شورت آموزشی بود که اصلا پس نداد)و در تاریخ 22 تیرماه که دیدم شب هم خشک است دیگه پوشک نشد.

پسرم بابت این همکاری ازت کمال تشکر رو دارم و پا گذاشتن به مرحله جدیدت رو بهت تبریک میگم.

خدایا ازت متشکرم که روز به روز بزرگ شدن فرزندم رو می بینم.

و اما عکسهای پارسا با دوست خوبش ایلیا جونم که مهمون خونمون بودند

واماپارسا کنار آکواریوم خونه عمو حسین