18 ماهگی و واکسن
سلام سلام ستاره ی مهربون قشنگترین ستاره آسمون
١٨ ماهگیت مبارک گل پسر قشنگم
پارسا جونم ١٨ ماهه شد.١٨ ماهه که من زیباترین هدیه خدارو درکنارم دارم و با تمام وجود دوستش دارم.
پسرم دیگه آقایی شده برای خودش .دیگه کلمات رو خیلی واضح تر از قبل و کاملتر میگه,به چیزهایی که دوست داره ابراز علاقه میکنه و با زبون خودش اظهار نظر میکنه,دوست داره غذارو خودش بخوره,لباس خودش بپوشه,دستو صورتش رو خودش بشوره و .....
توی ١٨ ماهگی دو تا دندونهای آسیاب پایین پارسا هم دراومد.چندوروزی خیلی بداخلاق و بی تاب شده بودکه بعد از چندروز دیدم دوتا دیگه از مرواریدهای خوشگلش جوانه زدن.
توی این ماه واکسن ١٨ ماهگی رو هم داشتیم که درباره اش خیلی بد شنیده بودم.بد بود ولی نه به اون شدت که فکر میکردم.٢ روز پارسا تب داشت و پاش درد میکرد .الهی بمیرم براش که لنگون لنگون راه میرفت و همش دستش رو میذاشت روی پاش و میگفت دد(یعنی درد) و دستش رو می ذاشت روی سرش و میگفت تب.خدارو شکر اینم تموم شد و رفت تا ٦ سالگی.پسرم حالا حالاها راحت شدی.
اوایل تیرماه پارسا رو برای اولین بار بردیم به باغ وحش پارک پردیسان.خیلی خوشحال بود و از دیدن حیوان ها خیلی لذت میبرد.
فدای اون نگاهت بشم من
اینجا هم جشن تواد نغمه(دختر خاله مامان) است.
بدون شرح:
و اما پارسا در جشن عقد عمو حسین:
اینم آقای تب دار بعد از واکسن ١٨ ماهگی: